سیاه مشق

براى زمانی که تشنه ی خلوت می شوم

سیاه مشق

براى زمانی که تشنه ی خلوت می شوم

سیاه مشق

قلم می زنم و صفحه را سیاه می کنم.
سیاهی که تنها هدفش خلوت است
خلوتی که در فضای مجازی کمتر پیدا می شود
من در «خلوتم» می نویسم تا تو در «خلوتت» بخوانی

یا حق

طبقه بندی موضوعی
جدید ترین مشق
اگر نظر مرا بخواهی:
ماه رمضان،دهان روزه،دو روز در هفته،ساعت 1 بعد از ظهر کلاس داشتیم
قرار بود ابتدا با مبانی آن آشنا شویم بعد هم تبدیل شویم به تولید کننده!
قرار بود به سلاح رسانه مسلح شویم تا در زمان نیاز منفعلانه نظاره گر نباشیم تولیدات رسانه داشته باشیم
بعد از پایان دوره به خیال خودمان آماده بودیم 
از حق نگذریم اوایلش هم خوب بود مقدار محدودی از شگرد های تبلیغاتی و سینمایی را متوجه می شدیم
و به خیال خودمان آماده بودیم تا لحظه موعود سز برسد و ما با سلاح رسانه دمار از روز گار دشمن در بیاوریم

حالا چند سالی گذشته 
دشمن شمشیر به دست رجز خوان شده
آمده تا پایه دین را بزند آمده و پیامبرت را به تمسخر گرفته!
امروز همان روز موعود است مگر وضع بد تر از این هم می شود؟؟!!
اما دستت را خالی تر از آنی که تصور می کردی می بینی
دست خالی تر از آن که بتوانی با دشمن مقابله کنی
شاید خوب مسلح نشده ای 
شاید هم اصلا مسلح نشده ای
در جنگ های زره ای دنیای امروز تفنگ آب پاش به دست گرفته ای!!!!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۸:۴۹
عمار

دوستانی دارم که از صمیمی ترین رفیق هایشان زخم خورده اند

هنوز یک ماه از زخم خوردن اولی نمی گذرد

رفیقش قهر کرده بود و جواب تلفنش را نمی داد

بد جور بهم ریخته بود

ظاهرا نوبت بعدیست

امیدوارم این هم مثل قبلی به خیر بگذرد!

________________________________________________________________________________

1-دعا کنید هر سه تامون (با این رفیقایی که داریم!)عاقبت به خیر بشیم !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۳
عمار

من نامرد هستم....

نامرد هستم که رفاقتم تا جایی که سود داشته باشد انقضا دارد

نامرد هستم که وقتی رفیق سود دارد با اویم و وقتی سود ندارد با دیگری!

نامرد هستم که به اسم رفتن به خانه رفقا را «می پیچانم» و با اهلش می روم «پاساژ»

نامرد هستم که خر و خرما را با هم می خواهم

نامرد هستم که همه این ها را به دیگری نسبت می دهم که مبادا متوجه شوند که از همه نامرد ترم!

نامرد هستم که با همه این ها به روی خودم هم نمی آورم و به کارم ادامه می دهم

_________________________________________________________________________________

1-مطلب «مخاطب آزاره» قبول! ولی مشکل از پوست کلفتی مخاطب خاصّه!!!!!

2-هرگونه تشابه کاملا اتفاقی است(!) و متن ساخته ذهن حقیر است نه روایت زندگی دوستان!

3-باشد که رستگار شویم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۲
عمار

خدا هیچ معتادی رو بی اینترنت نذاره!

تو این سه چهار روز خیلی استخوان درد داشتم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۴
عمار

_قرص خوردی؟

_بله خوردم

_پس برو بخواب ایشالله خوب میشی 

_امیدوارم تا فردا خوب بشم

_برو بخواب صبح بلند میشی میبینی هیچ چیزیت نیست

_شایدم صبح بلند شدیم شما دیدی هیچ چیزی از من باقی نیست!!!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۴۳
عمار

متنفرم از رفقایی که روی خود خواهی ها و زیر قول زدن هاشون برچسب قشنگ و خدا پسندانه می زنند

بعدم اسم این کارشون رو می ذارن استراتژی!!!!!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۰
عمار
از روی اسم کتاب نمی توان در موردش قضاوت کرد!
از روی اسم کتاب نمی توان در موردش قضاوت کرد!
از روی اسم کتاب نمی توان در موردش قضاوت کرد!

بالاخره تمام شد!
بهتر از آن بود که تصورش را می کردم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۳ ، ۱۹:۵۳
عمار
یک وقت هایی، یک جا یک کاری را برای دل خودت انجام می دهی و تصور می کنی هیچ کس هم نمی بیند
یک متنی می نویسی و خیال می کنی هیچ کس نمی خواند یا در حالت ایده آل می خواند و از کنارش رد می شود
اما وقتی می بینی استاد استادت(!) آمده متن تو را خوانده و و چند توصیه هم برایت نوشته قوت می گیری!
وقتی می بینی دوستی که مثل برادرت می ماند نوشته هایت را می خواند و می فهمد سر ذوق می آیی!
 اینجاست که شاعر می گوید:« مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۳ ، ۱۹:۲۳
عمار

نمی دونم این غمی که اومده سرغم بابت مقرب بودن در این درگه یا بابت سیاه شدن دله!

ولی مال هر کدومه بد جوری داره فشار میاره

تا امروز هر جوری بود این غمه رو غایم می کردم و نمی زاشتم بیاد تو صورتم

تا امروز سعی می کردم هر چقدر هم از درون داغونم از بیرون شاد باشم که بقیه رو هم داغون نکنم

ولی این دفعه خیلی داره اذیت می کنه دیگه هر جوری میام پنهونش کنم بازم همه می فهمن

نمی دو نم چیکارش کنم که روز بقیه رو هم خراب نکنه

اوستا کریم خودت به دادمون برس!

بد جوری زمین گیرم کرده!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۳ ، ۱۸:۰۲
عمار

می آید سر کلاس و یک ساعت از مردانگی صحبت می کند یک حتی یک نفر از میان جمع جرئت نمی کند که بلند شود و بگوید« تو از مردانگی چه داری»

در عوض بعد از کلاس و پشت سرش همه به صحبت هایش خرده می گیرند


بالای منبر می رود ، آیه ای از قرآن می خواند و صحبت هایش را شروع می کند 

یکی از مستمعان ایرادی را به غلط از او می گیرد

از جوابش متوجه می شوی که بر فنون بحث تسلط کامل دارد

بعد از سخنرانی و در میان روضه دو جمله می گوید که هر دو از مثال های تحریف واقعه کربلا در کتاب حماسه حسینی است!

اما جرئت نمی کنی که بلند شوی و تذکر بدهی

حتی جرئت نمی کنی بعد از منبرش خصوصی به او متذکر شوی ،احترام صاحب خانه را بهانه می کنی و جواب دلت را یک جور می دهی


مطلبی را در وبلاگت خوانده و پیگیر اصل ماجرا می شود ، جرئت نمی کنی جوابش را بدهی یک جور ماست مالش می کنی تا قضیه را فراموش کند


یک سری حرف ها را نمی شود گفت باید نوشت و گوشه ای گذاشت 

گوشه ای که دور از دست اطرافیان باشد

__________________________________________________________________________-

1- سپاس خدایی را که قلم را آفرید

و خدا رحمت کند پدر آن که قلم را به دستم داد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۱۹:۳۸
عمار