سیاه مشق

براى زمانی که تشنه ی خلوت می شوم

سیاه مشق

براى زمانی که تشنه ی خلوت می شوم

سیاه مشق

قلم می زنم و صفحه را سیاه می کنم.
سیاهی که تنها هدفش خلوت است
خلوتی که در فضای مجازی کمتر پیدا می شود
من در «خلوتم» می نویسم تا تو در «خلوتت» بخوانی

یا حق

طبقه بندی موضوعی
جدید ترین مشق
اگر نظر مرا بخواهی:

گوش شیطون کر تازگیا متوجه تغییرات کلی تو حس و حالم شدم

دیگه همچینم زد کتاب و مطالعه نیستم

دیگه اون آدمی که هر روز پا کامپیوتر بود نیستم هر هفته برنامه کوه رفتنم به راهه!

دیگه اون آدم از خود متچکر سابق نیستم

دیگه بیخیال زندگی نیستم زندگی برام جدی شده

دیگه کلا زندگیم از این رو به اون رو شده

نمی دونم اقتضای سن و سالمه یا به خاطر اتفاقاتیه که تازگیا برام افتاده

_______________________________________________________________________

1-نمی دونم چرا یاد این افتادم : نیش عقرب نه از سر کینست                       اقتضای طبیعتش این است

2- دعا کنید به خیر بگذره!!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۳ ، ۱۵:۱۱
عمار
نمی دونم من جدیدا زندگی رو جدی گرفتم دور برش داشته
یا واقعا اینقدر مهم شده!
تازگیا بیشتر از قبل فشار میاره!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۰
عمار

منی که تو کل عمرم کتاب های درسی رو هم به زور پدر مادر خوندم 

کلا روهم یک ساعتم مطالعه آزاد نداشتم

و از کتاب خوندن بدم میاد.....

شدم مسئول معرفی کتاب!

مار از پونه بدش میاد.....


اگر دنیا خوب بود دنیا نبود!

یعنی هیچ کار این دنیا باب میل ما نیست!

ای دنیا به اون روح نداشتت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۱
عمار

- میگم اصغر بریم اونور بشینیم . از اونجا بازی رو کامل میشه دید

- تو کی ای که میگی؟ اصلا تو برا چی خودتو به ما می چسبونی؟ آخه وجه شبه من و تو چیه که با هم دوست بشیم؟ها؟ چی مون مشترکه؟


اینا رو بارم کرد رفت! راستم می گفت اون روز هر چی فکر کردم وجه شبهی بینمون پیدا نکردم!


امروز حدود سه سال از این ماجرا میگذره و الان اصغر یکی از بهترین دوستای منه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۹
عمار
نداشتن برنامه ریزی،کار های عقب مانده ماه قبل،فشار سنگین کاری،ایستگاه پنج توچال،تا مچ تو برف راه رفتن،24 ساعت بدون یک وعده کامل غذایی، آبگوشت با ترشی و سبزی،ملاقات و مصافحه با مواد فروش محل،سکته قلبی در اول جوانی،وصیت نامه ننوشته،نوار قلب،فیلم بیمارستان بهمن،مرتضای پاشایی،شیش تایی ها،دربی سیاسی،دربی وسط هفته،مذاکرات ژنو،رفیق عاشق،رفیق غرق در افکار،کربلای اربعین،لیست بلند بالا از ایده های سنگین،وبلاگ،وبلاک(!)،........
بعد بگید چرا نمی نویسی!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۷:۳۴
عمار

حتی در دنیای مجازی:



«تقوی مجازی را رعایت کنیم»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۳ ، ۱۸:۵۹
عمار

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون:

وقتی اومدم تو بلاگ بیان قصدم نوشتن تو اونجا بود!

بعدش تصمیم گرفتم یه جا برا دل خودم  بنویسم اومدم اینجا!

اینجا سعی می کنم بداهه بنویسم!  هر چی اومد می نویسم

ولی اونجا یه سی چهل ثانیه قبل هر مطلب فکر می کنم!

خلاصه اینکه مطالب این ور رو از رو دل(ادبی از رو شکم!!!) می نویسم

ولی اونجا برا نوشتن هدف دارم!


لپ کلامم اینه که مطالب اونجا (از نطر خودم) به درد بخور تر از مطالب اینجاست!

و پیشنهاد می کنم اونجا رو هم سر بزنید!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۱
عمار
سال ها از زمانی که سوگولی آغا محمد خان شده ای می گذرد!
آن روز ها طفلی کوچک بودی و کسی زیاد به تو توجه نمی کرد !
آن روز ها هیچکس حتی فکرش را هم نمی کرد که تو،طهران(تهران خودمان)،قریه ای کوچک که شاید بزرگترین افتخارت همسایگی با «ری» بود 
تبدیل شوی به پایتخت کشور ایران. هرگز به ذهن کسی هم خطور نمی کرد که آن روستای کوچک که از بالا تا پایین آن ده دقیقه هم راه نبود، آنقدر بزرگ شوی که ساکنانت (که ادعا دارند تو را مثل کف دستشان می شناسند!) هم بین کوچه و پس کوچه هایت سر در گم شوند!
آنقدر بزرگ که حتی  بسیاری از ساکنانت هم اسم همه خیابان هایت را نمی دانند (یا حتی اسمشان را نشنیده اند!)
گوش شیطان کر آنقدر رشد کرده ای که به راحتی امثال من را روی یک انگشت به مدت 1 ساعت می گردانی بدون اینکه حتی بفهمیم در کدام محله هستیم

خودمانیم انگار هر چه بزرگ تر می شوی شیطنتت بیشتر گل می کند !
امروز خوب سر کارم گذاشته بودی!
یک ساعت در خیابان هایت مرا چرخاندی آخر هم نگذاشتی سر از کارت در بیاورم !
 هزار الله اکبر آنقدر هم کوچه و بلوار داری  نمی شود از نقشه ات سر در آورد !
یادش بخیر آن زمان که به مردانگی و جوون مردی لات هایت معروف بودی !
الان که خودت ختم بی مرام ها شده ای!

ای تهران ،ای نگین ایران، ای جواهر البرز.......

خیلی نامردی!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۹
عمار

تو یه سری هیئت ها شور هست شعور نیست!

تو یه سری دیگه شعور هست شور نیست!

یه وقتایی پول هست خوشی نیست!

یه وقتایی خوشی هست و پول نیست

یه وقتایی پای رفتن هست هدف نیست!

یه وقتایی هدف هست پای رفتن نیست!

برا یه سری مدرک هست کار نیست!

برا یه سری کار هست و مدرک نیست

یه وقتایی ایده هست حس نوشتن نیست!

یه وقتایی حس نوشتن هست ولی ایده نیست!

به قول شاعر هم :

یه روز قیف هست قیر نیست

یه روز قیر هست قیف نیست

حتی تو قصه هم یکی هست یکی نیست!!!!


کلا یه جای کار باید لنگ بزنه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۸:۰۱
عمار
گاهی اوقات مغلطه را می بینی اما حرف نمی زنی!

نمی دانم برایتان پیش آمده که یک نفر از سر دل سوزی و محبت بخواهد به شما چیزی را حالی کند
 وکلامش را با مغلطه همراه کند تا شما به صورت کامل حرف را قبول کنید یا نه
تو این جور وقت ها اگر یه ذره هم طرف ناشی باشه و یکم تو مغالطه ضعیف باشه تو هم یکم رو حرفاش دقیق بشی مغلطه خیلی تو ذوق می زنه
انگار مغلطه از حرف طرف میاد بیرون می زنه تو گوشت و عصبانیت می کنه اما............

اما اگر بدونی طرف خیر تو رو می خواد
حرف اصلی طرف رو قبول داشته باشی
و بدونی هدف خوبه و مشکل از وسیلس
اونجاست که «مغلطه را می بینی اما حرف نمی زنی!»
اونجاست که جام مغلطه رو سذ می کشی و حرفی نمی زنی !!!!

و عالم بداند که من دیروز جام زهر مغلطه را سر کشیدم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۸
عمار